Farsi Dictionary
Farsi - English Dictionary
Persian Dictionary
Farsi English Translation
Share
|
Dictionary
Text Translation
Tools
Resources
Contact Us
Help
Farsi - English Dictionary
Farsi - English Translation
Word
Farsi » English
Translations for "مداخله"
Func.
Word
Definition
Pron.
N
مداخله
intervention
N
مداخله
intermediacy
N
مداخله
intermediation
N
مداخله
interposition
Farsi » English
Indirect translations for "مداخله"
Func.
Word
Definition
Pron.
V
در کاردیگری مداخله کردن
kibitz
N
سیاست عدم مداخله
hands-off policy
N
سیاست عدم مداخله
abstentionist policy
N
سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laissez-faire
N
سیستم مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود ازادی درتجارت
interventionism
N
شرکتیکه مالک سهام یک یا چند شرکت میباشد و در سیاست آنان مداخله میکند
holding company
N
عدم مداخله
laissez-faire
N
عدم مداخله
non-interference
N
عدم مداخله
non-intervention
V
مداخله بیجا در کاری کردن
step in
V
مداخله کردن
intervene
V
مداخله کردن
interfere
V
مداخله کردن
intermeddle
V
مداخله کردن
interpose
V
مداخله کردن
meddle
V
مداخله کردن
interject
V
مداخله کردن
put in
V
مداخله کردن
stickle
V
مداخله کردن
interlope
N
مداخله کن
interventionist
A
مداخله کننده
intercurrent
N
مداخله کننده
intermediary
N
مداخله کننده
intermediate
N
مداخله کننده
marplot
N
مداخله کننده
tamperer